۱۳۹۴ اسفند ۲۳, یکشنبه

تسلیت بمناسبت وفات مادر مجاهدمان عفت شاه آبادی (احمدی)


با کمال تأسف مطلع شدیم که مادر شهیدان، مادرمجاهد عفت شاه آبادی (احمدی) در۹۳سالگی پس از عمری مقاومت و صبر و استقامت در برابر دو دیکتاتوری شاه و شیخ، روز جمعه۲۱ اسفند ماه در تهران دارفانی را وداع گفت و به رحمت حق پیوست.



درگذشت مادر مجاهد عفت شاه آبادی (احمدی) را به رهبری پاکبازمان مسعود و مریم و خواهر مجاهد فخری احمدی و برادران مجاهد مهندس محمود ودکتر وحید و همه بازماندگان بویژه مادران همرزمش تسلیت عرض میکنم.
من هیچ کلامی را زیباتر و تسلّی بخش تر از پیام خودش ندیدم و آنرا بعنوان برگ زرین زندگانی این شیرمادر قهرمان زینت بخش این
تسلیت نامه مینمایم.
من عاشق مسعودَم ، مسعودِ رجوی
من عاشق اینها هستم
من عاشق رسول خدا بودم
عاشق علی بودم
علی گویم علی جویم
چقدر خوبم که احمد را در راه خدا دادم ، در راه علی دادم
اشرفم را در راه زینب دادم، در راه حضرت زهرا دادم
پسرم!
مسعود جان!یادته!
حنیف گفت که مسعود باید بمونه،باید بمونه، تو باید بمونی و ببینی وآگاه کنی مردم را، سخنگو باشی، حرفهای مارا بگوئی.
و تو، به دادگاه آمدی و گفتی من باید لباس سرخ بپوشم. (آیا) در دادگاه نماز نخواندی؟ (آیا) پشت سرت دردادگاه نماز نخواندیم؟
توی دادگاه نماز خواندی و ما پشت سرت ایستادیم نماز خواندیم.
مسعود جان یادت میاد تو دادگاه وقتی که شهادت بچه ها را اعلان کردند، خانم صادق یک کارتن خرما درآورد و به همه داد. مسعود وضوگرفت و اولین بار به ملاقاتتان آمدم و همه شما پشت میله های زندان بودید.


...الان چند ساله هر روزی برای یک چیزی ریختند توی خونه  وجایی را خراب کردند. هیچ چیز برایم نگذاشتند. نه مال دارم نه پول دارم نه چیزی دارم.
میخواهم شماها را داشته باشم.میخواهم با شما باشم
میخواهم با مسعود باشم، میخواهم با مریم باشم

مریم دخترم است. بچه ها همه یکی یکی بچه هایم هستند
اگر هیچکس را ندارم مسعود را دارم، اگر هیچکس را ندارم مریم را دارم
خیلی میخواستم بیام اونجا حرفهایم را بزنم. اما از دست اینها نمیتوانم.

ازدست این خامنه ای که هر روز توی خانه من بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر